دیشب وقتی صدای الله اکبر مردم رو شنیدم یاد شهیدی افتادم که سال گذشته همین موقع در حال الله اکبر گفتن بود ولی امسال در کنار ما نیست … این شهید عزیز روز بیست و یکم بهمن ماه پنجاه و هفت، در چنین روزی مورد اصابت گلوله سربازان شاه قرار گرفت‌ و همه ی اطرافیان که شاهد اصابت گلوله به سر او بودند, اطمینان پیدا کردند که او به شهادت رسیده است. قبل از اینکه وارد مبارزه با گارد شاهنشاهی بشوند لباس یکی از سربازهارو به تن می کنند، به این دلیل که در صورت آسیب دیدن  بتوانند از فوریت های پزشکی برخوردار بشوند.. زمانی که مورد اصابت گلوله قرار میگیره ، دوستانش او را به یک آمبولانس میرسونن . این شهید عزیز قسمتی از جمجمه اش رو از دست داده بود و به همین دلیل حتی راننده آمبولانس هم مطمئن بود که به شهادت رسیده است . در راه آمبولانس خراب میشود و به خواست خداوند دکتری که با تعدادی از همکارانش با آمبولانس در سطح شهر برای کمک به مردم می چرخیده با آنها مواجه میشه و با معاینه ای که انجام میدهد متوجه میشود که این شهید نبض دارد . پس از اینکه او را به بیمارستان منتقل میکنند ، دکترها که امیدی به زنده بودن او نداشتند ، برای آموزش دانشجویان پزشکی او را به اتاق عمل میبرند . عمل او ساعتها طول میکشد و بعد از گذشت چند روز در کمال ناباوری و نا امیدی کادر پزشکی به هوش می آید. خانواده او که تصور میکردند پسرشان کشته شده است، پس از پیگیری های بسیار تصمیم میگیرند قبری برای او بگیرند و مراسم ها را اجرا کنند. یک هفته قبل از مراسم چهلم یکی از مددکاران بیمارستان با خانواده این شهید تماس میگیرد و با اصرار بسیار آنها را که از مزاحمتهای برخی ضد انقلابیون خسته شده بودند راضی به ملاقات میکند . این شهید قدرت حرکت و تکلم خود را از دست داده بود و این اتفاق ، شرایط  را هم برای خانواده و هم برای خود شهید که یک جوان هجده ساله بود سخت کرده بود. ایشان که از این شرایط خسته شده بودند به حضرت علی علیه السلام توسل جسته و از ایشان میخواهد که یا شهادت را قسمتش کند و یا او را شفا بدهد . چندی بعد ایشان مولای متقیان علی علیه السلام  را در خواب دیدند و حضرت با نظر لطف خود شفای ایشان را به دست امام خمینی سپردند و پس از دیدار با امام ایشان شفا گرفته و قدرت تکلم و تحرک خود را به دست آوردند... داستان زندگی این شهید بزرگوار پر از فراز و نشیب است . چهل سال زندگی او و خانواده اش با درد و رنج  در بیمارستانها سپری شد ولی برخلاف تصور خیلی از مردم ایشان حتی یک قدم هم از آرمانهای انقلاب به عقب برنگشتند و حتی در شرایط سخت جسمانی برای آگاهی و هدایت جوانان تمامی تلاش خود را انجام دادند . حاج غلامرضا عالی نامی است که برای خیلی ها آشناست . حاج غلامرضا معتقد بود که حتی اگر یک بتوانم نفر را هم به راه انقلاب هدایت کنم برایم کافیست. ایشان با اینکه تمامی این چهل سال را درد کشیدند اما لحظه ای از شکر خداوند دست برنداشته و همیشه سعی در ادامه راه یاران خود را داشتند . حاج غلامرضا هرساله ایام دهه فجر را با وجود شرایط بد جسمانی به سخنرانی میرفتند و بیست و یکم بهمن ماه ساعت ۲۱ هرکجایی که بودند  با نوای زیبا و رسایشان الله اکبر میگفتند . این شهید بزرگوار پس از تحمل چهل سال درد و رنج بسیار در آخرین ساعات روز هجده اردیبهشت سال نود و هفت به آرزوی همیشگی خود که شهادت در راه خدا بود رسید . ایشان در بهشت زهرا و در کنار دوستان شهید خود آرمیده . نثار کنیم برای شادی روح شهید غلامرضا عالی و تمامی شهدای انقلاب اسلامی🌹 ❤️🇮🇷🌷 @clad_girls 🌸