مسابقه در بیمارستان! (یادداشت های کرونایی ، شماره ۳) گاهی وقت ها کارها تا نیمه شب طول می کشد. دیگر آن یکی دو ساعت باقی مانده تا اذان هم به ریسک خوابیدن اش نمی ارزد. بعضی ها هم دم اذان یواشکی می خزند به یک گوشه و اتاقی، فکر میکنند ما نمی فهمیم! من هم امروز بیدار مانده ام تا بنویسم. اینجا بازار غبطه داغ است. به آنها غبطه میخورم که یک ماه است دیر می خوابند و با یکی دو ساعت خواب، دل می کنند. چقدر زندگی هایشان جذاب است! من که گمان نمیکنم از خواب لذتبخش تر چیزی باشد. شنیده بودم روایتی را که میگفت یاران حضرت صاحب (عج) از ضیغ وقت، روی مرکب میخوابند و غذا میخورند. نمیخواهم مبارزه با کرونا را تا دفاع مقدس بالا ببرم که بگویم ما هم بله! این روایت را اما این روزها به چشم می بینم. چه میکند این مبارزه کردن با انسان. آدم های اهل مبارزه چقدر نورانی اند! زندگی هایشان هم! اصلا در این مبارزه چیزی نهفته که باید کشف کرد. میگفت گاهی از هر سه پرستار یک نفر ماسک گیرش می آید،‌ اما همچنان پای کارند. پرستاری شغل سختی است. به جهادی ها اجازه نمیدهند بیشتر از یک شیفت در بیمارستان بمانند، شیفت شب که اصلاً! یکی از این سرپرستارها روز اول به هر چه آخوند و بسیجی بود فحش میداد. گویا مخترع کرونا را از نزدیک دیده باشد؛‌ عامل تمام بدبختی ها! ده روز نگذشته سجاده خریده و وقت نماز خلوتی دست و پا میکند. مبارزه آدم را عاشق میکند. جز در مبارزه کجا چنین صعود شتابانی دیده اید؟ همیشه شعار میدادم که خانم هایی که حجاب درست و درمانی ندارند هم، دل پاکی دارند؛‌ شعار میدادم و نمی فهمیدم. اما این روزها می بینم پرستاری که به لطف لباس مخصوص محجبه شده(!) خیلی از امثال ما آدم حسابی تر است. مادری که یک ماه است خانه نرفته اگر جان بر کف و مجاهد نیست پس چیست؟ این روزها رویایی است. آخوند و بسیجی کنار همان دختر پرستاری که سابقاً برایش دندان قروچه می رفت، می جنگند شبانه روز! دل ها یکی شده، جبهه ها هم یکی! وحدت در جامعه یعنی همین، توحیدِ توی کتاب دینی یعنی همین! آدم های اهل مبارزه دوست داشتنی ترند! اصلا زندگی یعنی مبارزه. کسی که مبارزه نمیکند فقط ادای زنده ها را در می آورد. اللهم ارزقنا.. ۹۹/۰۱/۰۴ 囧 @Segerme 🆔 @Clad_girls