باز پشت پنجره انتظار نشسته ام تا خورشيد عدالت از پشت ابر غيبت ظهور كند و هزاران ديده مشتاق را به نور قامت رعنايش منوّر كند ... باز به دور دست ها مي نگرم تا صداي شيهه اسبِ آن تك سوار عشق به گوش رسد ....