یک نگرانی مثل خوره افتاده به جانم که نکند اصلاً شما حواس‌تان به من نیست، نکند اصلاً به من فکر نمی‌کنید، از کجا معلوم توی آن زاویه‌های پنهانِ یادتان، ذهن‌تان، جایی هم برای من باشد ...؟! اصلا یکی مثل من به چه کارِتان می‌آید که هوایم را داشته باشید؟! گاهی فکر می‌کنم نکند از دستِ من خسته شده باشید. وسطِ این تردیدها که جانم را ذره ذره آب می‌کند، یک جمله هست که با همه امّا و اگرش مثل آبی‌ می‌ماند که روی آتش این دلهره‌ها بریزند؛ «انّا غیرُ مُهملین لِمراعاتِکم وَ لا ناسینَ لِذکرکُم» شما را به خدا حضرت صاحب دل بگویید، از این «کُم» قدری،‌ سهمی،‌ بهره‌ای، جرعه‌ای به من هم می‌رسد آیا؟! اللّٰھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج @rafigm