﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
یه سربند داده بود؛ گفت: شهید که شدم ببندیدش به سینه ام... پیکرش که اومد سر نداشت... سربند رو بستیم
خبرآمد خبری ‌درراه‌ است گفتند ‌خبر رسیده ‌باران‌ داریم باز ازطرف ‌دمشق،مهمان‌ داریم ای‌دوست!مگو بی‌سر‌وجان ‌می‌آیی ازفیض ‌سرتوست ‌که‌ ماجان ‌داریم :)💔