از زندان بوشهر زنگ زد. گفت: در مورد شهید هادی باید مطلبی بگویم: من مدت‌هاست در زندان هستم و به نماز و.... بی‌توجه بودم. يک‌بار کاغذی در زندان پیدا کردم که چند خاطره زیبا و کوتاه از این شهید نوشته بود. آنها راخواندم و دوست داشتم از این شهید بیشتر بدانم. از خاطرات او یاد گرفتم که همه چیز دست خداست.از خدا خواستم بقیه خاطرات او را به من برساند. گفتم ان‌شاءالله باعث هدایت من به سوی نماز و دین شود. روز بعد مرا به بند دیگری منتقل کردند.تا وارد شدم دیدم روی طاقچه دوجلد کتاب سلام بر ابراهیم قرار دارد‌! نمی‌دانید چقدر خوشحال شدم و ازخدا تشکر کردم. سه ماه از آن روز گذشته، ابراهیم حجت مسلمانی من شد. نمازهای من همیشه اول وقت است و هیچکدام دراین مدت قضا نشده. روزها برایش قرآن می‌خوانم. عجب رفیقی است این ابراهیم بزرگوارانی که در نشر این مطلب ما رو یاری می‌کنند، در ثواب جهاد تبیین سیره شهدا شریک هستند. 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---