حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
گاهی دلم چقدر برای سر به راه بودن های کودکانه تنگ میشود گاهی چقدر خسته میشوم از این استقلال های گمراه کننده دوست دارم مثل همان قدیم باشد همه چیز ، حتی برای پا گذاشتن به خیابان هم مشورت تو راهگشا باشد دلم برای آن چشم گفتن ها ، برای آن شور و حال های بچگی که به آغوش گرم تو ختم‌میشد لک زده است دلم برای کودکی بی اختیار شدن ولی غرق دریای محبت و لطف تو گشتن خیلی تنگ شده است چقدر دیروز گرفته بودم از این‌که کودکی هستم که قدرت تصمیم گیری ندارد و بی اختیار است و چه گرفته ترم‌امروز که چرا مثل دیروز هایم و آن حال و هوای کودکی پاک و معصوم اگرچه کم اختیار و مجبور نیستم انسان همیشه مادر میخواهد حتی اگر مادر باشد انسان‌همیشه پدر میخواهد حتی اگر پدر باشد پدر همه ی پدرها و مهربان تر از مادر همه ی مادرها یکیست خدایا شنیدم از نبی اکرم که فرمودند ، محبت شما از محبت مادری دلسوز و عاشق و دلداده ی به فرزند بیشتر است من از آن کودک شدن ها میخواهم که به تو ختم‌شود ، به تویی که مهربان تر از مادری ما را به جبر هم که شده سر به راه کن خیری ندیده ایم از این اختیارها کاش میشد یه همچین دیواری هم بین ما و گناه به حرمت حرف خدا کشیده میشد دیواری که بین این بچه و خیابان‌است به حرمت کلام‌ مادر قدر باید دانست ، مادر و پدر را و قدر باید دانست از همه مهربانتر را ، خدا را