صبح روز بعد زمان مباهله است.
همه مسیحیان میهمان و مسلمانان در بیرون از دروازه شهر به تماشا نشستهاند که چه اتفاقی خواهد افتاد.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در حالیکه امام حسین (علیهالسّلام) را در آغوش دارند و دست امام حسن (علیهالسّلام) را در دست، از دروازه مدینه خارج میشوند.
پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند.
این مرد حضرت علی(علیهالسّلام) است و این زن حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها).
😳😳
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آورده است.
بین مسیحیان ولوله و سر و صدایی به پا میشود که ما به این مباهله تن نمیدهیم.
اسقف به بالای سنگی میرود و میگوید:
من معتقدم که مباهله صلاح نیست.
این پنج چهره نورانی که من میبینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است.
اسقف در مقابل پيامبرخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)،
با خضوع و تواضع، سرش را به زیر میافکند و میگوید :
(ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول میکنیم.)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله میپذیرند و میپذیرند که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کنند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سوق میدهد.