یکبار که با آن هیکل ورزشکاری وساک دستی به سمت زورخانه می‌رفت، رفقایش به او می‌گویند:«دوتا دختر محل، دنبال تو افتاده بودند و درباره تو حرف می زدند. ماشاالله خوب دلبری می کنی!» می‌گویند از فردا دیگر ساک ورزشی بر نمی دارد! لباس های ورزش خودش را داخل یک کیسه می گذارد، و یک پیراهن گشاد می‌پوشد و روی شلوارش می‌اندازد و یک شلوار گشاد و کهنه می‌پوشد. به حدی که جوان‌های محل حیفشان می آمده و به او می گفتند: همه آرزو هیکلی مثل تو داشته باشند و یک لباسی بپوشند که این هیکل را نشان بدهد! او گفت: من نمی خواهم عامل انحراف ذهن جوان های دیگر بشوم. 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---