آه گفتم چادرت داغ دل من تازه شد
بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد
راه را تا بست یاس رنگ نیلوفر گرفت
چشم زخم دشمن آل ابا آخر گرفت
دست سنگینی به روی گونه ی مادرگرفت
خاک کوچه رنگ سرخ لاله ای پرپر گرفت
خاک عالم بر سر من معجرش خاکی شده
پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده
آه آیینه چرا سنگی محک میزد تورا
بشکند دستی که در کوچه کتک میزد تورا
نانجیب از حرص حیدر داشت چک میزد تورا
دومی با نیت باغ فدک میزد تورا
چشم توتارست راه خانه را گم کرده ای
یا اینکه گوشوارت را میان کوچه ها گم کرده ای
۳
💠
#ابر_گروه_شعر_علوی