یکی از توانایی های پردازش که اگر درست استفاده شود بسیار عالی است و اگر در جای خودش از آن استفاده نشود بسیار مخرب است است. گفتیم هر تجربه ی حواس پنجگانه یک اتصال سیناپسی در مغز به وجود می آورد که در اثر تکرار آن تجربه، تبدیل به میدان مغناطیسی می شود. (رفتار و عکس العمل والدین) یک اتصال عاطفی در کنار این اتصال حاصل از تجربه به وجود می آید در واقع یک حس به وجود می آورد. یعنی هر تجربه ایی که کودک می کند، یک علامت هم در کنار آن ثبت می شود، خود تجربه به توانایی مغز کمک می کند و بخش عاطفی آن می گوید که این تجربه چطور انجام شده؟ احساس خوشایند یا احساس ناخوشایند، و کودک به این ترتیب شرطی می شود. کودک برای اولین بار یک لیوان آب را در دستش می گیرد، کودکی که برای اولین بار لیوان پر از آب را می بیند برایش هیچ فرقی بین آب و لیوان قایل نیست. چه موقع این تفاوت را متوجه می شود؟ وقتی لیوان را پرت می کند زمین! حالا یکی ریخت(آب) ویکی جیرینگ شکست (لیوان). این تجربه در مغز ثبت می شود و میدان مغناطیسی تشکیل می شود. حالا آب را فهمیدم و تجربه انجام شد. حالا، کودک چه احساسی را دریافت می کند؟ خودش احساس خوشایند دارد چون کشف همیشه احساس خوب دارد. اگر احساس خوشایند توسط مادر تأیید شود و مادر هم خوشحال شود این احساس تثبیت می شود. کودک باخود میگوید از این کار من خوشش آمد من خوشحال شدم مامان هم خوشحال شد پس "من خوبم، تو هم خوبی" کودک لیوان پر از آب رازمین می میزند لیوان میشکند و زمین خیس میشود کودک ازاین تجربه لذت میبرد چون فرق بین آب ولیوان راکشف میکند حال اگر از این تجربه از طرف مادرتأیید نشود و به کودک احساس ناخوشایند بدهد و با کودک دعوا کند کودک با خودش می گوید: من خوش حال شدم ولی مامان خوش حال نشد، من بدم مامان رو اذیت کردم پس «من بدم، تو خوبی» کودک برای خودش ارزش قایل نیست مادر برایش مهم است؛ اخمهایش رفت تو هم، زد پشت دستم، کودک نتیجه گیری می کند و می گوید انداختن لیوان روی زمین و شکستن آن تجربه خوبی بود اما احساس بدی دارم پس دوستش ندارم، نمی خوام. (ادامه دارد...) {قسمت29} [مباحث کودک متعادل ]