یکی از دوستان تعریف می‌کرد. شبها به مسجد میرفتیم بخاطر صدا و عرف همیشگی پس از نماز تعقیبات و یک صفحه از قرآن را می‌خواندم... از آنجا که پذیرایی چایی پس از نماز عشاء بود... همیشه چایی من سرد می شد... من هم خجالت می کشیدم که بگویم چای داغ دوست دارم و به روی خود نمی آوردم... اما در دل ناراحت بودم که چگونه یه چایی داغ نمی‌خورم! یک شب در عالم خواب دیدم صحرای محشر شده و ما را برای حساب کتاب به محضر الهی بروند... عدالت خداوندی انکار ناپذیر بود و ما مستوجب عذاب اما از آنجا که سید بودم گفتند آتش جهنم بر شما حرام شده به برکت پیامبر اکرم ص... بسیار خوشحال شدیم از این موضوع... اما عدالت خداوندی سر جایش بود. گفتند عذاب شما در بوف و بوران و سرما خواهد بود.. بخاطر کارهای نیکی که کرده بودیم ژتون هایی به ما دادند که در مسیر بتوانیم از آنها استفاده کنیم.. ژتون ها همگی اسم و القاب الهی نقش بسته بودند که هر کدام ارزش خاصی داشت که گرانقیمت ترین آنها ذکر اشهد ان لا الله الا الله بود... ذکرها بسیار زیبا و با رنگ سبز بسیار زیبا حک شده بود... ما را روانه کردند... مسیر طولانی و هوا بسیار سرد و برف و بوران شدید آنقدر هوا سرد بود که تا مغز استخوان احساس می‌شد هر جا دیگر نفرات طاقت از دست میدادن از این ژتون ها میدادن و نوشیدنی و غذا دریافت می‌کردند اما مسیر بسیار طولانی و طاقت فرسا بود و در خرج کردن این ژتون ها باید بسیار دقت می کردیم.. من هم بالطبع تحمل کردم و پس از طی مسافتی طولانی فشار و خستگی بر من چیره گشت چاره ای نداشتم تمام وجودم از سرما کرخ شده بود تقاضای نوشیدنی کردم... نوشیدنی برایم آوردند بسیار داغ و خوش‌طعم و مفرح چنین طعمی را تا کنون تجربه نکرده بودم. همین که خواستم یکی از ژتون ها را پرداخت کنم از من نگرفتند و گفتند قبلا حساب شده! گفتم چگونه؟! گفتند تو بخاطر تلاوت قرآن و ذکر خدا چایی داغ را از دست میدادی و بخاطر حجب و حیا هیچگاه چیزی نگفتی الان خیلی مونده تا این عملت تسویه بشه. عدالت خداوند همینه که به اندازه ارزنی به کسی ظلم نمیشه. آری یکی از زیباترین خوابهای عمرم را دیده بودم همه چیز حساب کتاب داشت حتی چایی سرد شده!!! شب بعد که به مسجد رفتم از چایی سرد ناراحت نبودم چون به عدالت خداوند ایمان داشتم... دیگر از عدالت خداوند نمی ترسیدم... به شرطی که به خداوند ایمان کامل داشته باشیم. 👇 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx