عباس پسر حیدر ساعت ظهر است و بخت سرخ، مسلم دل نگرانند شاهدان دو عالم گوش بفرمان عشق، خامش و آرام ایستاده مرد، استوار و مصمم مرد چه مردی! که فکر می کند انگار فرصت سر باختن شده است فراهم گرد رشيد دلير رفت به ميدان محو تماشاي اوست عالم و آدم گرد رشيد دلير رفت به ميدان هیمنه اش را نمي كنيد مجسم؟ قامت او سبز مثل نيمه شعبان حنجره اش سرخ مثل ثلث محرم کیست نداند که اوست ماه بنی عشق کیست نداند نشان صاحب پرچم رستم حیدر تبار فاضل عالم حضرت عباس شير خط مقدم امیر.س@daftareghazal