از سقیفه تا کربلا قسمت دوم ازین بی مایگان مصلحت کیش حقیقت را و حق را قلب شد ریش احادیث پیمبر جعل شیطان برای ماندن اشخاص نادان همه احکام دین در بند نسیان دگر حرفی نبود از دین و ایمان شریعت در سقیفه گشت تعطیل به قرآن بسته شد ابواب تاویل چنان سوی رسوم مرده جَستند که زیر پا حقیقت را شکستند دوباره دل به کسراها سپردند برای کاخ سبز و سرخ مردند دوباره سر فرود آمد به طاغوت زمین پر شد ز ظلم و جور جالوت چنان جعل شیاطین گشت اسلام نماندش هیچ از آن غیر یک نام دگر خو کرده با سستی خلایق دگر کی می شود بر نفس فائق؟ نه قدر احمد و نه قدر حیدر نمی دانست فرق گل ز گوهر بر امت لازم است آموزگاری که سازد بهر این اموات کاری یکی اسطوره باید با رشادت دهد این قوم را درس شهادت گران جانی و سستی زهر دین است پریدن سوی حق فتح المبين است چو دین حق رود، این جان و تن چیست؟ چو جان از تن رود، این پیرهن چیست؟ چو جانان خواست جان قابل چه آید؟ که بر عاشق ز تن پروا نشاید بگوید مصلحت کیشان امت که مرگ سرخ باشد به ز ذلت کسی باید که دین را پاسداری کند با خون خویشش آبیاری زند فریاد سرخی بهر امت که حج بیهوده باشد بی برائت دهد اهل و عیال و خانمان را خرد بر جان خود تیر و سنان را کند بیدار این قوم پریشان به نور خود نماید راه ایمان که اسلام محمد عقل و عشق است گهی باید ز بند عقل هم رست همان عقل چراغ راه ای دوست گهی عاجز شود چون عافیت جوست بیا ای عشق من بيزارم از او رها سازم ز عقل عافیت جو بله من باز گویم از سقیفه بلند است این بلا و بوی جیفه حسین بن علی آن جا فدا شد ولیکن جلوه گاهش نینوا شد بگویم من خدایا بار دیگر حسین آنجا جدا شد از تنش سر به گودال جفا جز شمر در بود دگر بود و دگر بود و دگر بود دهد دستور، شیطان بهر یورش همان ها یند اما، شمر پوشش شریعت در سقیفه گشت تعطیل به قرآن بسته شد ابواب تاویل لسان عسکری می گشت مدیون اگر حق نمی آورد موزون سروده قدیمی سال۷۶ آخرین بازنگری ۲۲ خرداد ۱۴۰۳