دیدی آخر کار من بانو به رسوایی کشید با نگاهی کار من تا سینی چایی کشید دیدمت در خواب و بر تو صد غزل عاشق شدم کار بر یک خواستگاری تماشایی کشید اخم بر سیمای بابا بود و من در انتظار کار من بر جمله ی "پس کی تو می آیی "کشید آمدی قلبم به یمن مقدمت کنسرت داد چشمهایم میلشان بر راهپیمایی کشید آنکه در شهر خودش در سر به زیری شهره بود این هوایی گشتنش تا شهر هاوایی کشید چادرت هر چند چشمم را جگر خون می نمود در ضمیرم از نجابت نقش رویایی کشید خواستم از حضرت زهرا تو را بانوی من شکر بر من مادرت طرح دلارایی کشید عسکری می خواهدت هر روز شیداتر ز پیش روزگار این اتفاقم را به زیبایی کشید نهم بهمن نود و چهار آخرین بازنگری ۲۲ خرداد ۱۴۰۳