از مدینه تا کربلا قسمت نهم می رود مکه همره اهلش آخرین روزهای ماه رجب گوید او آنچه را که موسی گفت وقت رفتن ز مصر از بر رب آیه ای از قصص که می گوید۱ چون که از شهر رفت دل نگران گفت یا رب خودت مرا گردان ایمن از شر این ستمکاران او ز فرعونیان جدا گردد تا که فرعون و لشکرش بشود غرق در نیل خون خون خدا خود از این نیل تا خدا برود گوید او را یکی که بهتر نیست که شما هم بسان ابن زبیر در امان تا شوی ز حمله یرخصم راه معمول را نسازی سیر در جوابش امام می گوید نکنم هرگز این چنین والله راه معمول را ادامه دهم تا مرا حکم حق رسد از راه شاه دین نیست مثل ابن زبیر حرف حق را بلند می گوید مخفیانه نمی گریزد او مثل یک شیر راه می پوید می رسد بر ورودی مکه در شب جمعه سوم شعبان بر لبش دارد آنچه در مدین بر لبش داشت موسی عمران آیه ی بعدی از همان سوره۲ که در آن آرزو کند موسی رهنمون سازدش خدای بزرگ بر صلاح و به خیر و راه هدی گوید این آیه ها به ما که حسین در سرش هست فکر والایی که نگردد وقوع آن ممکن جز به یاری یار یکتایی بیست و ششم آبان نود و پنج آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱.سوره القصص فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمكاران رهايى بخش. ۲.سوره القصص وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ چون به جانب مدين روان شد، گفت: شايد پروردگار من مرا به راه راست رهبرى كند.