از مدینه تا کربلا قسمت دهم بود در شهر مکه ابن عمر عمره ای تا گزارد او از پیش تا به مکه رسید ابن علی کرد آهنگ رفتن از آن کیش رفت پس خدمت امام حسین ظاهراً او به قصد دلسوزی گفت او را بیا و بیعت کن چون شنیدم من از نبی روزی کشته گردد حسین پس از من نکند نصرتش اگر امت مبتلا می شود در آینده به زبونی و خواری و خفت چونکه داده است دست بیعت را این جماعت به درهم و دینار دشمنی یزید و آلش هم با شما نیست قابل انکار ترسم این است بیعت اَر نکنی بر سَرِ کار خود گذاری جان می شوندت به جرم همراهی کشته بسیاری از مسلمانان پس بیا با یزید بیعت کن تو به مانند مردم دیگر بگزین راه صلح را و بترس که رود خون مسلمین به هدر گفت او را مگر نمی دانی که چه پست است و خوار این دنیا که برد پیش زانی و نا پاک هدیه و ارمغان سرِ یحیی باز گفتش مگر نمی دانی اول صبح قوم اسرائیل بعد هفتاد قتل پیغمبر می شدند از برای کار گسیل مثل ایام عادی پیشین رخ نداده جنایتی گویا داد پروردگارشان مهلت تا که افزون کنند عصیان را تا گرفت انتقام سخت و شدید منتقم، بستشان مسیر مفر پس بیا از خدای خویش بترس مکن از یاریم ابا و حذر چونکه گفتار او نتیجه نداد مسألت کرد از امام چنین تا زند بوسه بر محلی که بارها بوسه زد نبی امین جامه اش را امام بالا زد تا به صدرش سه بار بوسه زد او گفت با گریه اش خداحافظ بود الحق دروغگو و دورو و خداحافظی نمود از او گفت او را سپردمت به خدا تو در این راه کشته خواهی شد رفت از مکه مرد پر ز ریا او که بیعت نکرد با حیدر کی شود یار از بَرِ پسرش او برای یزید نامه نوشت تا سپارد به دیو دل وَ سرش چونکه حجاج رو به مکه نمود در مدینه به نزدش آمد شب گفت حجاج این شتاب از چیست؟ گفت آمد به یادم این مطلب از رسول خدا شنیدم من مرگ چون آورد کسی را رو نشناسد اگر امامش را مرده چون اهل جاهلیت او ترس بر من بگشت مستولی بروم امشب اَر که از دنیا و نباشد امام من معلوم به جهالت روم به نزد خدا پای خود از لحاف بیرون کرد گفت حالا ببوس پایم را دست یاری نداد او به حسین تا بیفتد به پای بی سر و پا چهارم آذر نود و پنج آخرین بازنگری ۲۸ خرداد ۱۴۰۳