روزی که قلم را به تو احیا کردم شأنش ز کمال تو چه اعلی کردم از فرش رساندم به تو او را تا عرش تا اشک قلم را ز تو دریا کردم تو بر دل من هدیه فاخر دادی از نور خودت گوهر باهر دادی از حب تو من عاشق حق گردیدم بر خصم خدا کینه ی وافر دادی من با تو قلم را چه مصفا کردم آنگه که ز اعدای تو پروا کردم با نام تو چون گشت مزین قلمم با نسخه ی تو عزم مداوا کردم تو در سر من شور ولا افکندی رغبت به مناجات و دعا افکندی از فیض کمیلت به کمالم بردی از وصف صباحت به صفا افکندی چون با قلمم قصد تولا کردم از غیر علی قصد تبری کردم از نان قلم خویش کشیدم به کنار با نون قلمم را چه گوارا کردم با فزت و ربت تو به من خط دادی چون لا به دم فرقه منحط دادی با همرهی حق شدمت من حق جو بر من تو نشان از ره اوسط دادی من عشق به خون قلم انشا کردم چون عشق خدا را به تو افشا کردم ای کاش بگویی به من ای شیعه ی من بر جمله ی اشعار تو امضا کردم ۱۶ تیر ۹۷ آخرین بازنگری ۲۵ اسفند ۹۸