"اگر پروانه جان داد و پرش سوخت به ما درس وفا و عشق آموخت " به روی تپه بی پروا ادا کرد نماز و عشق بازی را بنا کرد به زیر تیغ ها او در نماز است چه کس چون اوچنین معشوقه بازاست به پای عشق اگر بر تیغ تن سفت به روی نی هم از یارش سخن گفت به ما فرمود آن مولای بیدار نمازت را نمازت را به پا دار سرم را داده ام تا او بماند بشر تا ناخداها را نخواند نگردد یاد حق از یاد امت نخواند ماسوایش را ز غفلت بود زیباترین درس جهادم نمازی را که بر جانان نهادم تمام مقصدم این سر ناز است دلیل جهدم احیای نماز است گرفت از من جهالت ها فقط جان دوباره می کشندم قوم نادان همانهایی که ساعی در عزایند ولی کاری حسینی کی نمایند همانها که عزا را مسخ کردند به زعم خویش در غم فرد فردند بساط پای کوبی پهن کردند برایش تکیه ها را رهن کردند همه آیند در زیر علامت ولی از حیث ایمان نا سلامت کجا بردند آن الحان مَحرم که بودش پاک و مخصوص مُحرم کجا آن نوحه های پاک و جان سوز که بودش بی ریا و درس آموز کجا آن بندگان با لیاقت که می خواندندشان مداح هیئت خدایا عالمان در خواب هستند که اینان در تکایا مست مستند چرا آخوندهای با ابهت نپردازند بر اصلاح امت اگر چه عسکری از عالمان نیست به قدر فهم او دادم به او بیست سال نود و سه  آخرین بازنگری ۱۵ تیر ۱۴۰۳