از مدینه تا کربلا قسمت سیزدهم چون ز بیعت ابا نمود حسین کرد بر شهر مکه عزم ورود کوفه فهمید او همان شخصی است که نخواهد بر این ستم آسود پیکها گشت سوی مکه روان پشت هم نامه آمد و طومار که بر این قوم مانده در حیرت باید امروز مرشدی هشیار خصم دین رفت و شرِّ او کم شد تا نیفتیم بر بلای دگر برهد کشتی شکسته ی ما به سلامت فقط به یک رهبر کوفه فرمان نمی برد دیگر از کسی مثل ابن بشیر در نمازش نمی رویم دگر کوفه چشم انتظار ابن امیر همه ی ما مخالفت کردیم با یزید و عواملش مولا با تو هستیم با تمام توان جان فدا ییم ما برای شما نامه ها را حسین ابن علی داد پاسخ ز بعد بسم الله به بزرگان، سران کوفه و نیز بر دلش هر که یافت ایمان راه ابن عروه، سعید آوردند آخرین نامه را ز شهر شما من به اقوالتان نظر کردم نیست گفتید رهبری بر ما گوید این نامه ها به من که بیا کوفه و رهبری نما ما را تا به دست شما هدایتمان بنماید خدا به راه هدی مسلم بن عقیل را اکنون می فرستم به سوی شهر شما ابن عمم، برادرم که بُود مومنی معتمد ز جانب ما او به جمع شما شود نزدیک با خبر تا شود ز نیتها ز آنچه در نامه ها بیان کردید سینه هاتان خبر دهد آیا؟ هست این میل اکثر مردم یا تقاضای مردم آگاه؟ او مرا مطلع نماید زود از پس ابر رخ نماید ماه آنچه گفتید یا نوشتیدم مسلم آن را اگر کند تایید گر بود میل حق بر این من هم در قیامم نمی کنم تردید می خورم من به جان خود سوگند که به حق است آن امام که او عدل و انصاف را کند پیشه عامل آید به مصحف هو پیشوایی که راستین باشد پیرو حق و وقف بر دین است او به اجرای امر حق حتی شوید از جان خویش هم دست والسلامی چو پای نامه نگاشت کرد با مسلم این چنین گفتار که برو سوی مردم کوفه تا که خشنود باشدت دادار حق در این ره موفقت دارد باشی ای یار در پناه خدا چشم دارم بر این که حضرت حق نام ما را نویسد از شهدا نوزدهم دی نود و پنج آخرین بازنگری۱۶ تیر ۱۴۰۳