از مدینه تا کربلا قسمت بیست و سوم مردی از اهل کوفه را گویند در خبر سوی کوفه عازم بود نگهش چون به خیمه ها افتاد جست از نام صاحبانش زود چونکه فهمید از آن ابن علی است در ملاقات او شتاب نمود گفت در ابتدای پیری بود آنکه در خیمه ها شدم مشهود بود مشغول خواندن قرآن بر رخش اشک مثل در غلطان گفتمش از چه ای در این صحرا پدر و مادرم تو را قربان گفت تهدید دشمن از یک سو نامه ی کوفیان هم از یک سو خوب دانم اگر چه بر جانم کوفیان خود کنند اراده ی سو چون مرا کشت این جماعت پست حرمت امر کردگار شکست حق مسلط نماید آنها را آنکه بر قتلشان گشاید دست می رساند به قتل آنها را تا به فرمانبری کند وادار تا چنان کهنه پاره ی زنها این جماعت ذلیل گردد و خوار ۲۰ شهریور ۹۷ آخرین بازنگری ۱۶ تیر ۱۴۰۳