مروری بر فصل‌های کتاب ادواردو کتاب ادواردو 19 فصل دارد. فصل‌ها غالبا یک در میان به روایت خبرنگار ایتالیایی و مستندسازان ایرانی مربوط می‌شوند. یکی از شرح‌حال‌های خواندنی کتاب درباره‌ی علاقه‌ی ادواردو به مسائل دنیای شیعه و اسلام است. ادواردو همیشه آماده بود تا با استفاده از امکاناتی که داشت در این راه به اسلام و برادران دینی‌اش خدمت کند. ادواردو پس از انتخاب مذهب شیعه چندباری به ایران سفر کرد. در این سفرها هم به زیارت امام رضا علیه السلام رفت و هم به دیدن امام خمینی (ره). در فصلی از کتاب به ملاقات ادواردو با امام در خانه‌ی جماران اشاره می‌کند. کوچکی و سادگی خانه‌ی رهبر ایران را با خانه‌های بزرگ و مجلل دیگر سیاست‌مداران مقایسه می‌کند. خانه‌ی کسانی مثل «قذافی» با کاخ‌های عربی و باشکوه، باغ و ساختمان‌های مدرن «کیسینجر» و کاخ ملکه‌ی انگلستان در مقایسه با جماران، جایی کوچک که برای ورود به آن‌جا کفش‌ها را از پای درمی‌آورند و در اتاقی کوچک روی زمین می‌نشینند. در این ملاقات امام از وضعیت جوانان انقلابی و ارتباطشان با جوانان اروپایی می‌پرسد. ادواردو به شرایط سخت اعضای اتحادیه‌ی دانشجویی انجمن اسلامی اشاره می‌کند. از شوق بسیاری که در جوانان اروپایی برای شناخت انقلاب و آرمان‌هایش پیدا شده است. ادواردو وقتی از ماجرای ناپدید شدن «امام موسی صدر» در لیبی باخبر می‌شود، تلاش می‌کند تا از طریق شناخت و ارتباطش با پسر «معمر قذافی» اطلاعاتی درباره‌ی وضعیت امام موسی صدر به دست آورد. به سوریه و بعد لبنان سفر می‌کند. طی این سفر از وضعیت نامناسب شیعیان باخبر و ناراحت می‌شود. در بخش دیگری از کتاب می‌خوانیم: «ادواردو یک مرد عادی نبود. او یک قدیس بود. شب‌ها از اتاقش صدای آواز زیبایی می‌آمد. به‌خصوص نیمه‌شب‌ها. بعضی شب‌ها که از دست کارلو دلخور بودم، می‌رفتم می‌نشستم پشت در اتاقش. به آوازش گوش می‌دادم. نمی‌فهمیدم چه می‌خواند. فقط دلم می‌خواست بنشینم و به آوازش گوش بدهم. یک شب که روزش از کارلو کتک خورده بودم، موقع آواز ادواردو گریه‌ام گرفت. یک‌موقع دیدم کنارم نشسته. پرسید که چرا گریه می‌کنم. فکر کردم بفهمد به آوازش گوش می‌کرده‌ام عصبانی می‌شود. زبانم بند آمده بود. دستم را گرفت و من را برد توی اتاقش. فقط چندتا شمع روشن بود. یک کتاب هم روی تختش بود. برایش از کارلو گفتم. از این‌که خرج من و بچه‌مان را نمی‌دهد. فقط می‌رود این‌قدر می‌خورد که مست می‌افتد یک گوشه. تازه این بهترین حالتش است. چون اگر مست بیاید خانه، من را زیر کتک می‌گیرد. برایش گفتم که تنها دلخوشی‌ام همین است که شب‌ها بیایم و به آوازش گوش بدهم.» *** کتاب ادواردو به قلم بهزاد دانشگر شرحی خواندنی از سرگذشت این شهید است که انتشارات «عهد مانا» آن را منتشر کرده است. @daneshgarbehzad