🌟 داستان امیر و مامانش درباره 🌟 یک شب امیر، که یه پسر ۱۴ ساله بود، با ناراحتی روی مبل نشست و گفت: «مامان، حس می‌کنم هیچ‌وقت نمی‌تونم تو کلاس مثل بقیه باشم. وقتی معلم سوال می‌پرسه، می‌ترسم جواب بدم. 😔 همه می‌خندن اگه اشتباه کنم. اصلاً انگار من از بقیه کم‌ترم...» مامانش لبخند زد و گفت: «امیر جان، می‌دونی اعتماد به نفس یعنی چی؟ یعنی باور داشته باشی که حتی اگه اشتباه کنی، باز هم ارزش داری. 😊» امیر با کنجکاوی گفت: «ولی مامان، چطور می‌شه؟ وقتی بقیه مسخره می‌کنن، چه‌جوری حس کنم خوبم؟» مامان دستش رو روی شونه امیر گذاشت و گفت: «ببین پسرم، مسخره کردن دیگران از ضعف خودشونه، نه تو. تو با تمرین و تکرار می‌تونی قوی‌تر بشی. بیا از چیزای کوچیک شروع کنیم. مثلاً فردا، تو کلاس یه سوال از معلم بپرس. سوال پرسیدن خودش یه شجاعته. 🧠💪» فردای اون روز، امیر تصمیم گرفت به حرف مامانش گوش بده. توی کلاس، وقتی معلم درس می‌داد، دستش رو بالا برد و یه سوال پرسید. 🌟 دوستاش خیره شدن، ولی معلم با لبخند گفت: «سوال خیلی خوبی بود، امیر. 👏» امیر با خوشحالی اومد خونه و گفت: «مامان! امروز حس کردم می‌تونم! شاید سخت بود، ولی اولین قدمم رو برداشتم. 😄» مامانش لبخند زد و گفت: «این همون اعتمادیه که باید به خودت پیدا کنی، پسرم. تو همیشه ارزشمندی، فقط باید به خودت اجازه بدی که بدرخشی. 🌈» 💡 پیام به والدین: گاهی فقط کافیه که به نوجوانتون باور داشته باشین و بهش بگین که اشتباه کردن عیبی نداره. حمایت شما می‌تونه اولین جرقه اعتماد به نفسش رو روشن کنه. ❤️✨ ┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ @soKhanRanyRawesh