آتش کم کم سرد شد. علی که هنوز ته‌رمقی برایش مانده بود با اشاره از یکی از بچه‌ها تقاضای آب کرد. رزمنده چفیه‌اش را خیس کرد و گذاشت روی لب‌های علی… شاید این حق علی بود که لحظه‌ آخر در میان این همه آتش، طعم آب را بچشد.  آبی که برای علی حتماً مراد بود و نوید لحظه‌هایی از بهشت را به این بسیجی 16 ساله می‌داد. چفیه خیس را که گذاشتند روی لب‌هایش، نگاهش برای همیشه خیره ماند و شهید شد. "شهید بزرگوار علی عرب "_بسیجی 16 ساله شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹🕊 🆔 @darentezareshahadat