| آقا! پسر مرا سرباز خودت کن. رفقای نااهل پای شاهرخ را به کاباره و گعده‌های قمار، باز کرده بودند. هر بار که قمه به دست به خانه‌ برمی‌گشت مادرش دعا می‌کرد. اطرافیان به التماس‌های او می‌خندیدند اما او مصرانه امام زمان را صدا می‌کرد و می‌گفت: آقا! پسر مرا سرباز خودت کن. فدایی راه اسلام و امام زمان (عج) شوم روی بدنش جابجا خال‌کوبی‌های دوران جاهلی خودنمایی می‌کرد. در حضور کسی وضو نمی‌گرفت و دعای همیشگی‌اش از روز توبه تا آخرین روز این بود که: درراه اسلام و امام زمان (عج) نیست و نابود شود و کسی جنازه‌اش را نبیند. دعای مادر و پسر یکجا مستجاب شد. ۱۷ آذر ۱۳۵۹، شاهرخ در رکاب امامش ابوالفضل شد و به شهادت رسید و همان‌طور که خواسته بود پیکرش مفقود شد و شهادت دلاورانه‌اش همه بدی‌های گذشته‌اش را شست و با خود برد. ره صد ساله ای که یک شبه طی شد خبر رشادت‌های شاهرخ به جماران رسید. پیر فرزانه انقلاب جمله‌هایی تاریخی و ماندگار در رثای شهادت شاهرخ ویاران بسیجی شده‌اش فرمودند: «اینان ره صدساله را یک‌شبه طی کردند. من دست و بازوی شمارا می‌بوسم و از خدا می‌خواهم من را با این بسیجیان محشور کند.» @darentezareshahadat