﷽
🔰 کرامت حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) به خانم فرانسوی
✍🏻 یک خانم فرانسوی مسیحی برای مأموریتی به سوریه آمده بود.
خودش تعریف میکند؛
▫️اتاقی در هتلی در شهر دمشق برایم گرفته بودند، از پنجره میشد گنبد و بارگاه کوچکی را در آن حوالی دید که مردم رفت و آمد میکردند.
شب مشغول استراحت بودم که متوجه شدم صدای گریه و همهمه میآید،
سوال کردم؛
▫️ اینجا چه خبر است، چرا مردم گریه و سروصدا میکنند؟
پاسخ دادند: اینجا یک دختر خانم دفن شده است به خاطر او گریه میکنند.
▫️ گفتم: عجب! حتما امروز دفنش کردند و پدر و مادرش برایش گریه میکنند.
جوابشان برایم عجیب بود، گفتند: نه این خانم بیش از هزار سال است که از دنیا رفته و اینجا دفن شده است.
▫️با تعجب گفتم: مگر میشود یک دختر بچهای که هزار سال از دنیا رفته، مردم اینطور برای او گریه کنند؟
✍🏻 ماجرای مفصلی را از کربلا و حسین بن علی و دختر بچه سه ساله اش بنام رقیه تعریف کردند،
و اینکه این دختر بعد از شهادت پدر، برادران و عمویش چگونه اسیر میشود و با کاروان اسرا با سختی و مشقت به اینجا میرسند و در این خرابه به شهادت میرسد.
با شنیدن این داستان، محبت این خانم در دلم افتاد.
▫️همان ایام باردار بودم، موقع وضع حملم رسید، مرا به بیمارستان بردند، دکتر پس از معاینه گفت: خانم، بچه شما مشکلی دارد. زایمان شما غیرطبیعی خواهد بود و خطر مرگ شما هم بسیار زیاد است. باید جراحی کنیم، ولی احتمال اینکه شما از دنیا بروید هم خیلی زیاد است.
بیاختیار یاد آن دختر سه ساله افتادم با خودم گفتم: خوب، این خانمی که به من گفتند حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) است و مردم اینطور برایش گریه میکنند، حتما میتواند مشکل من را هم برطرف کند.
▫️در دل شروع به صحبت با او کردم، گفتم: شما دختری هستید که اینقدر به شما علاقه دارند و به شما احترام میگذارند. شما را به حق پدرت قسم میدهم که مشکل من را برطرف کن. اگر مشکل من حل شود، دو تا قالیچه گرانقیمت میآورم و در حرم شما پهن میکنم.
✍🏻 ساعاتی از این توسل من گذشت، درد زایمان مرا گرفت و بچهام به طور طبیعی به دنیا آمد، بدون اینکه برای من مشکلی پیش بیاید.
دوباره به سوریه برگشتم و این بار دو قالیچه برای حرم حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) هدیه آوردم.
منبع: توسلات یا راه امیدواران، ص 161.
📌 برگرفته از جلسات «حکایات»