🔖داستان آموزنده 🔆دوری از دربار 🌴از افتخارات عالم جلیل القدر، میرزای قمی این است که همچون سایر علمای متعهّد و راستین شیعه از نزدیک شدن و پیوستن به سلطان ستمگر زمان دوری می گزید و هرچند سلطان نسبت به او کمال ارادت و اخلاص را ابراز می داشت او به وی بی اعتناتر می شد و بیشتر از او فاصله می گرفت. پادشاه مقتدر قاجاری برای زیارت و دیدار او از پایتخت به قم می آمد، ولی او از رفتن به طرف دربار و برقرار کردن رابطه و پیوند با دستگاه سلطنتی بشدّت امتناع می ورزید. زیرا این کار را برای دین و آخرت خویش بسیار خطرناک می دانست. به همین دلیل هنگامی که در یکی از جلسات ملاقات، فتحعلی شاه از آن بزرگوار درخواست کرد که اجازه دهد تا دختر خویش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و بدین وسیله رابطه خانوادگی بین میرزا و خانواده سلطنت برقرار گردد، میرزا از این پیشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خودداری ورزید گرچه آن جلسه بدون نتیجه پایان پذیرفت. امّا چون برای میرزا این احتمال وجود داشت که با اصرار و پافشاری شاه مجبور گردد و از روی ناچاری به این وصلت و ازدواج تن دردهد و دست به دعا برداشت و گفت: خدایا اگر بناست که شاهزاده به همسری پسر من درآید، مرگ جوانم را برسان. 🌴لازم به تذکر است که میرزا همین یک پسر را هم داشت. ولی در عین حال تن دادن به این وصلت، و قبول این پیشنهاد، چنان برای او ناگوار بود، که همچون یوسف صدیق به هنگامی که در مقابل وسوسه های زنان مصر که او را به تسلیم شدن در مقابل تقاضا و خواسته همسر عزیز مصر دعوت می کردند قرار گرفت 🌴فرمود: ربّ السّجن احبّ الی ممّا یدعونی الیه. به زبان حال گفت: خدایا مرگ یگانه پسر جوانم با همه سختیهایش برای من از تن دادن به این ازدواج محبوب تر است. 🌴طولی نکشید که فرزند جوانش در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت. از این جریان استفاده می شود که آن بزرگوار آن چنان در پیشگاه خدا قرب و منزلت داشت که مستجاب الدعوة گردیده بود.[۱] پی نوشت: [۱] ميرزاى قمى، ص ۷۵ 📚پیکاربامنکردرسیره ابرار،ج۱،ص:۴۶ .