شب آخر دیر می آمد؛ زود می رفت. وقتی هم که می آمد، چشم هایش کاسه ی خون بود. نرگس برای باباش ناز می کرد. تا دیر وقت نخوابید؛ گذاشتش روی پاش و لالایی خواند. تا می خواست بگذاردش زمین، گریه می کرد. هرچی اصرار کردم بچه را بده، نداد. پدر و دختر سیر همدیگر را دیدند. دو ساعت آخر حسن قبل از شهادت، علاوه بر مطالعهی مستمر کتاب ارشاد شیخ مفید، کتاب مقتل را می خواند و با خواندن عبارات سوزناک آن می گریست. چنان عاشق اربابش بود که بعد از ذکر شهادتین، دو ساعتی که زخمی افتاده بود؛ فقط ذکر «یا حسین(ع) یا حسین(ع)» بر زبانش جاری بود. ✅ شهید حسن باقری ✔️ کتاب سیمای افلاکیان ۹ 🌸 به جمع دارالشهدای تهران شوید 👇👇👇👇 https://t.me/joinchat/RXMYcJYWZQO66Klj 🆔 @daroshohada17