حکایت خرید کاهوهای پلاسیده علامه طهرانی می فرماید: یکى از رفقاى نجفى ما که فعلًا از اعلام نجف است براى من مى ‏گفت: من یک روز به دکّان سبزى فروشى رفته بودم، دیدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولى به عکس معهود، کاهوهاى پلاسیده و آنهائیکه داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند بر مى ‏دارد. من کاملًا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى کاهوها را به صاحب دکّان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضى آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آنوقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مَرد مُسنّ و پیرمردى بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالى دارم! شما به عکس همه، چرا این کاهوهاى غیر مطلوب را سوا کردید؟! مرحوم قاضى فرمود: آقا جان! این مرد فروشنده، شخص بى بضاعت و فقیرى است، و من گاهگاهى به او مساعدت مى‏ کنم؛ و نمى ‏خواهم چیزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلًا عزّت و شرفِ آن شخص از بین نرود؛ و ثانیاً خداى ناخواسته عادت کند به مجّانى گرفتن؛ و در کسب هم ضعیف شود و براى ما فرقى ندارد کاهوى لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من مى ‏دانستم که اینها بالاخره خریدارى ندارد، و ظهر که دکّان خود را مى ‏بندد به بیرون خواهد ریخت، لذا براى عدم تضرّر او مبادرت به خریدن کردم. 📚 مهر تابان ص 20. -------*✨🌹✨*------   @darrahbandgi    -------*✨🌹✨*------