شعله درون . آنان که محضر شیخ محمدجواد انصاری همدانی را درک کرده اند می گویند: . «زمانی که جرقه هایی از آن شعله های درونش به بیرون می جست ، دیگران را مست و مبهوت می کرد و نفس شان را به شماره می انداخت» . آری نماز و راز و نیاز با حق برای او خلوت خوش وصل بود که چون شمه ای از عطر آن بیرون می ترواید، نمازگزاران را بی خود می کرد. یکی از فرزندان ایشان ( دکتر علی انصاری ) بیان می کند: . « آقای انصاری در شبستان حاج محمدطاهر در مسجد جامع همدان نماز می خواند و افرادی که با ایشان نماز می خواندند همان افراد خاصی بودند که نسبت به آقا شناخت داشتند و بعد از نماز مغرب و عشا ، ایشان همراه چند تن از شاگردانشان به منزل می آمدند و من هم همراه پدرم بودم. این ها بعد از نماز طوری حالشان منقلب می شد که هیچ کدام یارای صحبت کردن نداشتند و کاملاً در سکوت و خلوت خودشان فرو رفته بودند. . یک بار که از مسجد برمی گشتیم یکی از دوستان چنان انقلاب روحی شدیدی پیدا کرده بود که به نفس نفس افتاده بود و بلاانقطاع اشک می ریخت. هوا هم سرد و زمستانی بود. به منزل که رسیدیم همه رفتند زیر کرسی نشستند ولی ایشان از شدت حرارتی که داشت بیرون کرسی افتاده بود و آن قدر سینه اش حرارت داشت و نفس نفس می زد که مرحوم ابوی فرمود: بروید برف بیاورید و روی سینه اش بگذارید. برف را که روی سینه ایشان گذاشتند مثل این بود که برف را روی بخاری گذاشته بودند، جیز ... این طور صدا می کرد.» . آری! . آن کس که به معراج می رود ، می تواند دیگران را هم به معراج ببرد. باید سبکبال باشی تا بتوانی به دامنش بیاویزی . نماز او ورد نبود بلکه سیر بود و حضور نبود بلکه فارغ شدن از حضور خود بود... . کانال"درراه بندگی" @darrahbandgi