💢دلسوخته ای هر شب خدا را می خواند و ذکر الله از دهان او نمی افتاد.
در همه حال لفظ الله بر زبان داشت و یک دم از این ذکر، نمی آسود.
شبی شیطان به سراغش آمد و گفت: این همه الله را لبیک کو؟
چگونه او را این همه می خوانی و هیچ پاسخ نمی شنوی؟
اگر در این ذکر، سودی بود، باید ندایی می شنیدی و لبیکی می آمد.
مرد، شکسته دل شد و به خواب رفت
در خواب حضرت خضر را دید که به او می گوید: چه شد که از ذکر بازماندی؟
گفت: همه عمر او را خواندم، هیچ پاسخ نشنیدم. اگر بر در کسی چند بار بکوبند، پاسخی شنوند
من سال ها است که الله می گویم و لبیک نمی شنوم. ترسم که مرا از خود رانده باشد و سزاوار لبیک نباشم
خضر گفت: هرگاه که او را خواندی، او تو را پاسخ گفته است.
گفت: چگونه؟
گفت: همین که او را می خوانی، او تو را حال و توفیق داده است که باز بیایی و الله بگویی
آن الله گفتن های تو، لبیک های خدا است
اگر رد باب بودی، آن توفیق نمی یافتی که باز آیی و باز او را بخوانی
بدان که اگر در دل تو سوز و دردی است، آن سوز و گدازها، همان فرستادگان خدا هستند که از جانب خدا تو را پاسخ می گویند و به درگاه او می کشانند.
گفت آن الله تو لبیک ماست - آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
ترس و عشق تو کمند لطف ماست - زیر هر یا رب تو لبیک هاست
اگر دیدی که جاهلی و غافلی، خدا را نمی خواند، بدان که خدا بر دهان و دل او قفل زده است، و اگر اهل دلی پیوسته خدا را خواند، آن از توفیق و اراده حق است که خواسته است بنده اش به درگاه آید و نالد.
پس اگر چون گذشته ذکر بر لب داشتی، بدان که او تو را بدین کار گمارده است و اگر به ذکر و مناجات، رغبت نداشتی، پس همو تو را اجازت نفرموده است
161) برگرفته از: مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 200 - 189 .مولانا در پایان این داستان می گوید:
درد آمد بهتر از ملک جهان - تا بخوانی مر خدا را در نهان
-----------*✨🌹✨*----------
@darrahbandgi
-----------*✨🌹✨*-----------