بیا که روز سفیدم، سیاه میگذرد
شبم به ناله و با اشک وآه میگذرد
بیا که بی تو پریشان و نابسامانم
بدون تو همه عمرم، تباه میگذرد
چگونه آب نگردم ز شرم جرم و گناه
که لحظه لحظهی من با گناه میگذرد
مرا پناه بده زیر سایهی کرمت
ببین چه بر سر این بیپناه میگذرد
درست کن به نگاهی تو روزگار مرا
خدا نکرده اگر اشتباه میگذرد
تو را که داشته باشم کجا تهیدستم
تمام زندگیام در رفاه میگذرد
تو را به حق حسین از گناه ما بگذر
به حق آن که ز حُر با نگاه میگذرد
منم مرید کسی که به خاک کربوبلا
زجان خویش به راه اله میگذرد
اگر که بغض «وفایی» شکست با فریاد
مسیر این غزل از قتلگاه میگذرد
🔸شاعر :
#سید_هاشم_وفایی
✍🏻 یاداشت های یک مدیر👇👇
@Heydaridargaz