▪️خاطراتی از استاد و دوست خوبم دکتر 🔹 تازگی ها ماشین خریده بود اما چون گواهینامه نداشت، سوار نمیشد. هفته پیش بهش گفتم چرا نمیری گواهینامه بگیری گفت بخدا وقت ندارم. راست می گفت؛ همان روز از شش صبح تا ده شب سرکار و جلسه بودند. حسین خود را مردم و جبهه انقلاب کرده بود. 💠 یکبار دیدم با پیراهن مشکی آمده است. گفتم دکتر چی شده؟ با همان زلالی و خاکی بودنش، آرام گفت لباس نداشتم اینو پوشیدم. دنیا هرگز نتوانست حسین را فریب دهد. 🔻می گفت در کودکی، پدرم مرا به کتابخانه می برد و ساعتها می نشست تا من مطالعه کنم. درود بر چنین پدری و چنین تربیتی.خودش هم روی فرزندانش وقت می گذاشت. می گفت در خانه باهم انیمیشن نگاه میکنیم و علیرضا نقادی را یاد گرفته است. در جلسات غیر اداری، بارها میشد که هرسه فرزندش را می آورد جلسه. 🔅 برای کمک به خانمش، می موند خونه. میگفت یه وقتایی پوشک بچه رو هم عوض میکنه. اخلاق و تواضعش بین همه اساتید و نخبگان، برجسته بود. 🆔 @darseenghelab