💠 برنامه هر ساله‌اش بود. از باشگاه‌های دیگر دعوت می‌کرد برای برگزاری مسابقات کاراته. سفارش غذای مهمان‌ها را هم می‌داد به پدرم که آشپز بود. بابا دو دو تا چهار تا کرد و گفت «گوشت برزیلی قمیتش مناسب‌تره، هزینه کمتر در میاد.» آقا سعید بی معطلی گفت👈 «حاجی! فقط ایرانی!» ازش خواست هر چه می‌خرد تولید خودمان باشد💯 🔵 حقوقش را که می‌گرفت با خرج خودش می‌بردمان کوه. قبل رفتن غذا را هم تدارک می‌دید. زنگ می‌زد به بابا. می‌گفت «حاجی! بیست نفریم. غذایی که درست می‌کنی...» 🔆 بابا دیگر دستش آمده بود. همه چیز را می‌خرید؛ برنج ایرانی، گوشت ایرانی ... 🎙 خاطره از شهید دهه هفتادی و مدافع حرم سعید مسلمی🌹 🆔 @darseenghelab