#طنز_حلال
#سونیابدیع
🐏 بز کوهی درونم بیدار شده است!
🔹 اوایل سال ۹۰ در روزنامه محل کارم تصمیم گرفتیم که به کوه سیر یا همان سرداغی خودمان برویم!
🔹 بخش اعظمی از مسیر را با خودرو رفتیم و در دامنه کوه پیاده شدیم تا بقیهاش به پاهایمان زحمت بدهیم، ده قدم بیشتر نرفته بودم چنان دچار گرفتگی عضلانی شدم که ناگذیر مثل پرایدی که بنزین تمام کرده است، ایستادم و به قدری تپش قلب گرفتم که گمان کردم همین الان قلبم از دهنم بیرون بپرد و جلوی چشمهایم مثل قورباغه جستوخیز کند!
🔹 فلذا نهتنها "تو می تونی" گفتن همکارانم کارگر نیفتاد، بلکه عصای کوهنوردی مدیرمسئولمان معجزهای رقم نزد، پس من پیروزمندانه ده سانتیمتری که رفته بودم، گاماس گاماس عقبگرد کردم و در خودرو نشستم تا همکارانم پرچمشان به قله بکوبند و برگردند! 🦦
🔹 آمّاااا ... تقریبا ده سال بعد آن واقعه، صرفا برای فیض بردن از طبیعت "قلعه بابک" با یک تور گردشگری همراه شدم، ولی در اوایل مسیر به قدری ضربان قلبم بالا رفت که تو گویی یک توپ پینکپونگ با راکتهایش را قورت دادم، پس وقتی یک دختر موبلوند متوجه شد دیگر صدا ندارم و هر چه هست تصویر است آن هم تصویر یک آلوی لِه شده که به درد سُس شدن میخورد، به کنایه گفت " قوجالیبسان" 👵
🔹این جا بود که یک اژدهای خشمگین بر من حلول کرد، و از صمیم قلب و عاشقانه خواستم طی چند حرکت سامورایی دختر را چند شقه کرده و بعد کباب کنم ولی به چهره او که دقیق شدم فهمیدم نه تقصیر اوست نه تقصیر کوهستان!