عطش🥵
#قسمت_دوم
بچهها دیگر بازی نمیکنند، دلم برایشان کباب است. هر کدام گوشهای بیحال نشستهاند و رمقی در وجودشان نمانده است.🥺
گلهای باغ علی، پژمرده میشوند؛ آخر این چه ستمیست که بر کودکان بیگناه روا میدارند.🥀
-عمه جان، من تشنهام...😔
صدای یکی از بچهها که بیطاقت شده است، باز هم یادم میآورد که شرمندهام.😓
در خیمه به کُنجی خزیدهام و از بیرون خبر ندارم. فقط هرازگاهی صدای گریه زنان میآید و آه جگرسوز...😭😭
-عمو آب...😔
حرف کودکی، نگاهم را به سمت در خیمه میکشاند.
عباس... پریشان از نوای العطش بچهها، میان درگاه ایستاده و به بچهها چشم دوخته است. تیر چشمانش را لحظهای به سویم نشانه میرود و از خیمه خارج میشود.💔
ادامه دارد...
✍️🏻خورشید بانو
#دلنوشته #هیئت_جزیره
═══════🏝 ═══════
اهل جزیره بشید👇👇
🏝🏝
https://eitaa.com/joinchat/1394016448C390f16638a