🌷در لاله زار کریمان🌷 عمه ساعت‌های طولانی، منزل پدربزرگ مادری‌ام نشست؛ کم‌کم بستگان جمع شدند و هرکس از دری سخن گفت. عمه کمی آرام‌تر شده بود و به منزل برگشت. کار عمه شده بود روزشماری لحظه‌هایی که مسئول مخابرات بیاید تلگراف‌ها راچک کند و او خبری به دست آورد. چند روز تعطیلات نوروز تمام شد و ما عازم شهر شدیم. نمی‌دانم در این مدت احمد چندبار عمه را از حال خودش باخبر ساخت، فقط یادم هست از اواسط تیرماه که تعطیلات تابستان بود و ما به روستا رفتیم، شاهد بی‌قراری‌های عمه بودیم. ظاهراً در آخرین ارتباط، احمد وعده داده بود که مرخصی تابستانه می‌آید و عمه بی‌تاب‌تر از قبل شده بود. 🍃🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🍃 احمد از اواخر تیرماه به خانواده از حال خودش خبری نداده بود، این بی‌خبری همه به خصوص عمه را کلافه می‌کرد. عمه خبر داشت احمد به مهران اعزام شده و همان روزها در آنجا جنگ، شدت گرفته بود. اوایل مرداد، عملیات والفجر ۳ مهران زیر رگبار آتش رفت، ارتفاعات و قسمتی از مهران هم به دست دشمن افتاد. احمد امدادگر بود و شجاعانه در این عرصه حضور داشت، حدود ۱۷ روز، جنگ سختی برای آزاد سازی مهران بین ایران و عراق شکل گرفت. احمد در این لحظات، عاشقانه در حال خدمت به هم‌رزمانش بود. 🍃🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🍃 از هم‌رزمانش شنیدیم در طول این عملیات، احمد از ناحیه پا مجروح شد و به خاطر شدت آتش رگبار، کسی نمی‌توانست احمد را عقب بکشد؛ احمد مظلومانه خودش را از تیررس دشمن به کناری کشید، در کنار مجروحان دیگر به انتظار نشست تا آتش فروکش کند و احمد و دیگر، مجروحان را به عقب برگردانند. ادامه دارد... ✍️🏻زهره‌السادات میرزاده (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane 〰️〰️🌱🌼🌱〰️〰️ https://eitaa.com/joinchat/3055288674C219cfdb397