🌷در لاله‌زار کریمان🌷 عمه همچنان در انتظار آمدن احمد به سر می‌برد و هزاران نقشه و برنامه برایش چیده بود. گاه متوسل به دعا و قرآن می‌شد، گاه به گریه و بی‌تابی روی می‌آورد. هرصبح خانه آب و جارو می‌شد و عمه اگر میوه یا نوبرانه تابستان می‌رسید سهم احمد را کنار می‌گذاشت. کارش شده بود جداکردن تخم مرغ محلی و سهم احمد را نگه داشتن به امید روزی که بیاید. یادم هست یک‌روز عمه خیلی بی‌قراری داشت و زمین‌وزمان را به هم می‌دوخت شاید فرجی حاصل شود. آن روز درست همان زمانی بود که احمد مجروح شده بود و هیچ کسی خبر نداشت. شوهرعمه که پاسدار بود با واسطه فرماندهان شنیده بود احمد از پا مجروح شده است و این خبر را با تردید به عمه گفت. مثل همیشه دل یک مادر فرو ریخت و هرچیزی را تصویر سازی کرد. این روزها بیدارشدنم در منزل عمه دیگر با بوی رشته‌پلو و آبگوشت نبود بلکه با صدای دوبیتی‌های غریبی و ناله‌های عمه پشت دارقالی بیدار می‌شدم. چشم‌انتظاری و بی‌خبری همه را کلافه کرده بود و اینکه همه می‌دانستیم احمد مجروح شده ولی در چه مرحله‌ای و کجاست بیشتر اذیتمان می‌کرد. بی خبری و بی‌تابی عمه باعث شد شوهرعمه کم‌کم مهیا رفتن به مهران شود. عمه ساک دایی یحیی را جمع کرد، چند چیز تقویتی داخل ساک گذاشت و بابت تک‌تک آن‌ها توصیه‌هایی کرد که -به محض دیدن بچه‌ام بهش بده بخوره تا جبران خونی که از دست رفته بشه. 📝ادامه دارد... ✍️🏻زهره‌السادات میرزاده (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane 〰️〰️🌱🌼🌱〰️〰️ https://eitaa.com/joinchat/3055288674C219cfdb397