〰️〰️🌱🌼🌱〰️〰️ 💔دلشوره 📿دونه‌های تسبیح رو یکی‌یکی می‌چرخوندم و لبام به ذکر صلوات بود؛ یه نگاه به ساعت و یه نگاهم به پنجره بیرون. 🍀بدجوری دلشوره افتاده بود به جونم... گوشی رو برداشتم و برای صدمین بار شماره‌اش رو گرفتم. شروع به بوق زدن کرد اما بی‌جواب، تماس به پایان رسید.😢 اشک‌های سُر خورده از چشمم رو پاک کردم؛ نمی‌دونستم چه کاری باید انجام بدم. یه مرتبه صدای پیامک گوشیم اومد؛ با عجله گوشی رو برداشتم و نگاه کردم🥺 رضا بود... -لطفاً پیام بدهید. نگرانی‌ام بیشتر شد، چرا این مدلی پیام داده؟! فکرای عجیب‌غریب تو ذهنم اومد، باخود‌م گفتم: نکنه ضدانقلابی‌ها گرفتنش؟!😭 فوری بهش پیام دادم: -کجایی، چرا جواب نمی‌دی؟! -خوبم، علی تو اغتشاشات دستش زخمی شده، آوردمش بیمارستان. هزاران فکر ناجور تو ذهنم بلوا کرده بودند.حتماً خودش یه طوریش شده، از دوستش اين‌جوری به من می‌گه. -خودت چطوری؟طوریت نشده؟ -مامان باور کن، من طوریم نشده؛ تا یه ساعت دیگه میام خونه. امید توی دلم برق زد؛ خدا رو شکر کردم. اما پیام دادم: -ای بی‌انصاف! چرا خبر ندادی؟! من که از دلشوره مُردم، مادر... چند دقیقه تأخیر داشت، بالاخره جواب داد: -حالا جواب دلشوره‌های مامان مهدی رو کی می‌ده؟! -چی... ! -نامردا به ضرب تیر شهیدش کردن...😭😭😭 گوشی از دستم افتاد و پیامی برای قلب بی‌قرار مادر مهدی پیدا نکردم...💔 ✍️🏻فاطمه ترقی‌خواه (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖 مدرس: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane 〰️〰️🌱🌼🌱〰️〰️ https://eitaa.com/dast_neveshteha