رمان یاسمین مونده بودم چيكار كنم . لب دريا نشستم و سرم رو گرفتم تو دستم . مي گشتم و مي رفتم يه جاي ديگه يعني اومده اينجا ؟ ! با خودم گفتم نكنه رفته جلوي ويالي فرنوش اينا ؟ پرسون پرسون ويالشون رو پيدا كردم . از مغازده دارها كه نزديك ويالي فرنوش مغازشون بود ، سراغ ويالي ستايش رو گرفتم ! متأسفانه فهميدم كه يه پسر جووني هم نشوني اونجا رو مي پرسيده . نفهميدم چطوري خودم رو رسوندم اونجا يه چيزي توي نور برق مي زد ! رفتم جلو گردنبند . اما كسي تو ساحل نبود . پرنده پر نمي زد . چشمم افتاد به نرده ويالي ستايش . طالي فرنوش بود كه به نرده آويزون شده بود و يه نامه هم الي نرده ها بود : وازش كردم . خط بهزاد بود . نوشته بود . رفيق اگه اومدي دنبالم و اين رو پيدا كردي ، برام بندازش تو قبرم . خودم نمي تونم اين كار رو بكنم- خداحافظ بهزاد . آخ كه دير رسيده بودم . ولي شايد هنوز وقت داشتم . با هر بدبختي بود از اون ور ساحل يه قايق اجاره كردم و زدم به آب ! تمام دريا رو گشتم اما رفيق من هيچ جا نبود . برگشتم و همون جا تو ساحل نشستم . دو سه ساعت بعد ، حدود دويست سيصد متر پايين تر ، ديدم شلوغ شده . بلند شدم و دويدم اون طرف . مردم و ماهيگيرها همه جمع شده بودن دور يه چيز . پاهام مي لرزيد . رفتم جلو !! چي ديدم ! بهزاد ، رفيق من ! تو ساحل خوابيده بود . تو تور ماهيگيرها گير كرده بود و اونهام كشيده بودنش بيرون ! اما چه فايده ! ديگه دير شده بوده . دريا يه عشق جاودانه رو تو خودش پنهون كرد . دو روز طول كشيد تا جنازه اش رو تحويل دادن . بچه هاي دانشگاه كه خبرشون كرده بودم ، همه اومده بودن شمال وقتي داشتن مي شستنش صداي گريه بچه ها شيشه . دو روز بعد با يه آمبوالنس برش گردونديم و مستقيم رفتيم براي خاك سپاري ! ها رو مي لرزوند . طفل معصوم هيچ فرقي نكرده بود . همون صورت قشنگ و مردونه . همون چشمهاي نجيب . همون ابروهاي كمون و مردونه . فقط انگار خوابيده بود . وقتي گذاشتنش تو قبر و مي خواستن خاك روش بريزن ، يواشكي بدون اينكه كسي بفهمه ، زنجير فرنوش رو انداختم تو قبرش . تو مردن هم يادگاري فرنوش رو از خودش دور نكرد ! تمام بچه ها ، دختر و پسر و تمام كسايي كه از قصه اين دو نفر با خبر شده بودن ، زار زار گريه مي كردن ! بهزاد افسانه شد . بعد از اون ، چه روزها و شبهايي كه رفتم سر قبر رفيقم و باهاش حرف زدم ! اما دريغ از يه كلمه جواب . رفت و منو با يه دنيا خاطره خودش تنها گذاشت !چه گلي بود اين پسر ! كاش الل شده بودم و اون روز جاي شوهر خاله م ، يكي ديگه رو مي گفتم مرده . طفلك از يه قرون پولي كه بهش رسيده بود ، استفاده نكرد 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662