ارسال شده از سروش+:
🌷🌷🌷🌷
🔅داستان بادیه نشین و اسب اصیل🔅
👤مردی، اسب اصیل🐎 و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند.
🕵بادیهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر🐪 معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
⚠️حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیهنشین تعویض کند.⚠️
🤔بادیهنشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیلهای باشم.
🤕روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در حاشیه جادهای دراز کشید.
🚶او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد
🌻مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
🤒مرد گدا نالهکنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخوردهام و نمیتوانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.
👌مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.🏇
😧مرد متوجه شد که گول بادیهنشین را خورده است. 🗣فریاد زد: صبر کن! میخواهم چیزی به تو بگویم.
🙄بادیهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.
🌼مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن.
🌷برای هیچکس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی
😏بادیهنشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟!
💔مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد.🤕 اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.
😓بادیهنشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل🐎 را به صاحب واقعی آن پس داد.
⭕️
@dastan9 🇮🇷
⭕️
Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️
https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️
https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷