#همسر_دومش_بودم#قسمت_سوم
مدتها گذشت تا اینکه یک روز سر و صدایی تو خونه عمه به پا شد، من دیگه بیست و سه سالم شده بود، پا برهنه به حیاط عمه دویدم، دیدم داره با گریه به سر و صورتش میکوبه، هر چی ازش میپرسیدم چی شده؟ میگفت امیرعلی من داره میاد!
نمیدونم کی این خبرو بهش داده بود، اما ظاهرا امیرعلی شهید نشده بود و بلکه به اسارت گرفته شده بود، از خوشحالی اشکم راه گرفت و همراه عمه گریه میکردم، تموم این سالها عمه بهم میگفت اگه خواستگار خوبی برات پیدا شد عروس شو، اما یاد امیرعلی این اجازه رو بهم نمیداد، چند روز بعد امیرعلی در حالی که رو دوش مردم روستا بود روانه خونه شد، همه مردم روستا خوشحال بودن و جشن گرفته بودن!
اون روز بعد ۸ سال امیرعلی اومد اما...
#یا_زهرا#یا_ابا_عبدالله_الحسین#یاصاحب_الزمان_عج#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🌺💐