قسمت سوم بلند شدیم رفتیم مهد قرآن. همین که وارد مهد قرآن شدیم، مدیرش گفت: "خانم این دختر خیلی کوچیکه... ما قبولش نمی‌کنیم..." _ به جثه کوچیکش نگاه نکنید... خیلی زرنگ و با استعداده... _ نه خانوم نمیشه... بچه‌های این سنی تا میان اینجا، زود خسته میشن. یه کاری نکنید بچه‌تون از قرآن زده بشه. _ نه، خیالتون راحت... شما ثبت نامش کنید، به محض اینکه خسته شد، خودم دیگه نمیارمش. _باشه... هرجور خودتون می‌دونید ...عواقبش پای خودتون... ریحانه از همون روز رفت سر کلاس نشست. از همه بچه‌های اونجا کوچکتر بود. نگران بودم نکنه بچه‌های بزرگتر اذیتش کنند، اما هر روز که میامد خونه، خوشحال‌تر از قبل بود. _مامان امروز سوره بقره را شروع کردیم. _وای راست میگی؟! چه خوب!!! _ خانم معلم می‌گفت:" سوره بقره بزرگترین سوره قرآنه اگر کسی این سوره رو بتونه حفظ کنه، بقیه سوره‌ها رو هم می‌تونه حفظ کنه" _چه عالی!!! آفرین دخترم!!!! _ مامان! خانم معلم می‌گفت:" بقره یعنی گاو" ... چرا خدا اسم سوره‌شو گاو گذاشته؟!!! 😁 هر دو با هم خندیدیم.😂😂 گفتم:" چون تو این سوره یک داستان هست که در مورد گاوه. اسم داستانش هست" گاو بنی اسرائیل" _ مامان میشه داستانشو برام بگی؟ _ حالا بذار به آیه اش  برسید، خود خانم معلم داستانشو براتون میگه _نه  مامان میشه لطفاً شما بگی؟... خواهش می‌کنم....🙏 داستان رو که براش گفتم خیلی خوشش اومد. باورش نمی‌شد توی قرآن داستان وجود داشته باشه. _ مامان بازم تو قرآن داستان هست؟ _بله دختر گلم! خیلی داستان‌های دیگه هم تو قرآن هست. _ میشه اسم‌هاشو برام بگی؟ _ مثلاً داستان حضرت آدم، شتر صالح، اصحاب کهف، حضرت موسی و حضرت خضر، حضرت یوسف، سپاه فیل،... _ وای مامان جدی میگی؟؟؟!!!!!    یعنی این همه داستان تو قرآن هست؟؟!! یعنی خدا این همه برای آدم‌ها قصه گفته که خوابشون ببره؟؟!! 🤔 خندیدم و گفتم:" نه اتفاقاً خدا قصه گفته که آدم‌ها بیدار بشن".... با تعجب نگاهم کرد و دیگه چیزی نگفت.... کانال داستان های آسمانی https://eitaa.com/dastan_asemani