قسمت هفدهم مادر غذا را به اتاق آرش برد و آرش در این امتحان سخت الهی بدجوری گیر کرده بود. گرسنگی خیلی داشت بهش فشار می‌آورد.  معده‌اش نزدیک بود سوراخ شود. از طرف دیگر بوی خوش غذا طاقتش را طاق کرده بود. چشمی هم که اینجا نبود تا نظاره‌گر خوردنش باشد... دستش را دراز کرد تا غذا را بردارد؛ که ناگهان تصویر باران جلوی چشمش آمد که می‌گفت: خدا همیشه حاضر و ناظره. همه کار آدم‌ها رو می‌بینه ... حتی کارهایی که فکر می‌کنی داری مخفیانه انجام میدی... غذا رو سر جایش گذاشت و پتو را روی سرش کشید تا بوی مست کننده‌اش را حس نکند. آرش با صدای اذان گوشی از خواب بیدار شد. خدا را شکر بالاخره موقع افطار رسید. بدن بی‌جانش را به زور از روی تخت بلند کرد تا غذا را بردارد. اولین قاشق را که خورد، دید خیلی یخ کرده، از دهان افتاده. سینی غذا را برد توی آشپزخانه تا گرم کند. مایکروفر را روشن کرد. غذا را گرم کرد. همینطور که داشت غذایش را می‌خورد، صدای پچ پچ پدر و مادرش را می‌شنید: _ میگم خانم.... الان چه وقت غذا خوردنه؟؟ این پسره چرا داره ناهارشو الان می‌خوره؟؟!! _ چی بگم آخه.... راستش من یه حدس هایی می‌زنم... امیدوارم حدسم اشتباه باشه _چه حدس هایی؟؟ _ من شنیدم آدم مذهبی ها یک ماه از سال را روزه می‌گیرند. _ روزه چیه؟؟.... _ نمی‌دونم چیه.... فقط می‌دونم از صبح تا شب آب و غذا نمی‌خورن.... _ آب و غذا نمی‌خورن؟؟ که چی بشه؟؟؟..... یعنی این پسره احمق هم داره مثل این بچه مذهبی ها رفتار می‌کنه؟؟!!!... یعنی این چند روزه که غذا نخورده، روزه بوده؟؟؟؟😡     خاک بر سر من.... یک عمر نذاشتم بچه‌هام پاشون به روضه و این چیزا باز بشه مبادا از این مزخرفات زیر گوششون بخونن.... حالا نمی‌دونم این پسره این چیزها رو از کجا یاد گرفته که شروع کرده به نماز خوندن و روزه گرفتن.... _من می‌دونم از کجا یاد گرفته....کار اون دختره جادوگره.... معلوم نیست چه وردی تو گوش پسر من خونده که این پسره را شیفته خودش کرده... هر کاری بهش میگه، سریع اجرا می‌کنه.،.. _ این پسر پاک اصل و نسبش را از یاد برده.... نه من و نه هیچ کدوم از اجدادمون از این ادا اطوارها نداشتیم... اگر این پسره بخواد منو تو فامیل سرافکنده کنه، اصلاً نمی‌خوام پسر من باشه.... پدر آرش این حرف‌ها رو با غیظ و غضب زیادی می‌گفت و هر لحظه شدت عصبانیتش بیشتر می‌شد. این حرف‌ها رو می‌گفت و کم کم به آرش نزدیک می‌شد..... کانال داستان های آسمانی ❄️@dastan_asemani