مقدمه ۱) تحصيل براي يادگيري علم است. مقدمه ۲) يادگيري، با تبديل اطلاعات به عمل توسط خودِ طالب‌علم صورت مي‌پذيرد. مقدمه ۳) تبديل اطلاعات به عمل درصورتي انجام مي‌شود كه طالب‌علم نياز به اطلاعات را لمس كرده باشد و قوانين وجودي مربوط به موضوع را كشف نمايد و عناصر موثر و مانع را تشخيص دهد. مقدمه ۴) طالب‌علم به‌وسيله تفكّر مي‌تواندمطالب را كشف كند. نتيجه: تحصيل يعني: تلاش طالب‌علم براي دست‌یابی به مهارت در تفكّر، تفكّري كه اطلاعات لازم براي رفع نياز را كشف ‌كند و به عمل تبديل ‌نمايد. تحصيل يادگرفتن روش تفكّر است؛ و يادگرفتن روش تفكّر جز با فعّاليّت خود طالب‌علم محقق نمي‌شود. نقش معلم زمينه‌سازي براي فعّاليّت فكري طالب‌علم و هدايت او به سوي فعاليّت‌هاي فكري ثمربخش است. استاد، بايد طالب‌علم را در موقعيّت احساس نياز قرار دهد تا اهميّت رفع نياز براي او ملموس شود؛ سپس به سوي كشف امكانات رفع نياز هدايت كند (نه اينكه اطلاعات لازم را مستقيماً در اختيار او بگذارد؛ طالب‌علم بايد جستجو كند و خود اطلاعات لازم رابه‌دست آورد؛ استاد نقاط نفوذ به مطلب و سرچشمه‌هاي استخراج آن را به طالب‌علم نشان مي‌دهد). و در نهايت، طالب‌علم را راهنمايي مي‌كند تا از امكانات و اطلاعات به‌دست آمده براي حلّ‌مسأله و رفع نياز استفاده كند و آنها را در عمل بكار ببرد.(دقّت كنيد) فعاليّت‌هاي طالب علم براي انجام يك تحصيل صحيح : • تشخيص نيازي كه درس پاسخگوي آن است. • فهم اهميّت موضوع( نقش اين نياز در زندگي) • جستجو اطلاعات لازم براي رفع نياز • كشف ارتباط معلومات به‌دست آمده با موضوع نياز طالب‌علم مي‌آموزد، تا زندگي كند پس بايد طوري بياموزد كه بتواند در تمام زمينه‌هاي زندگي مشكلات خود راحل كند و بتواند بعد از خروج از مراكز علمي به يادگيري ادامه دهد؛ يعني تشخيص دهدكه چه بايد بداند؟ و چگونه بايد عمل كند؟ زندگي نيازمند نگرش‌هاي كلان و خرد است،زندگي نيازمند ابداع و طراحي است، رسيدن به كمال و هدف نيازمند تفكّري خلّاق است.طالب علم بايد خود را به تفكّر خلّاق برساند. (انتقال به بحث سطوح فهم و ادراک) اهميّت تدوين اهداف درس به قدري است كه اگر در طراحي تحصيلي فقط بتوانيم آنها را دقيق و شفّاف تعيين كنيم به آستانه موفقيّت رسيده‌ايم. اهدافي مفيد و موفّق خواهند بود كه در آنها به نيازها و مسائل زندگي واقعي پرداخته شده باشد. (انتقال به فهرست اهداف مهارتی برای تک‌تک علوم حوزوی) مدل يادگيري : عناصر موجود در عمليات يادگيري عبارتند از : نيازي كه انگيزه يادگيري شده است. متن درسي (اطلاعات لازم براي رفع نياز) يادگيرنده و محتويات دروني او ياددهنده به‌همراه امكانات و توانايي‌هاي او موقعيت مكاني، زماني و… در يادگيري بين اين عناصر چه ارتباطي بايد باشدتا يادگيري تحقق يابد؟ پاسخ اين پرسش در حقيقت ارائه طرحي براي تحصيل موفّق است. در تحصيل به دنبال يادگيري هستيم پس مدل‌سازي براي يادگيري، مدل‌سازي براي تحصيل است در چرخة تعليم و تعلّم، عناصر زيرنقش عمده دارند: متن آموزشي استاد مطالعه تحقيق مباحثه كتابت تمرين ارزيابي زمان، مكان،ابزار و مديريت آموزشي موارد فوق را اجمالاًبررسي مي‌كنيم: ۱. متن آموزشي: علم براي عمل و زندگي است و كتاب ابزاري براي يادگيري، بنابراين ساختار كتاب آموزشي بايد براساس ساختار يادگيري تنظيم شود. نقطه تحقق يادگيري، تبديل اطلاعات به عمل و كاربرد است پس متن آموزشي است كه قابليّت تبديل علم به عمل را در طالب‌علم ايجاد كند. متني مي‌تواند اين قابليت را ايجاد كند كه حداقل سطح كاربرد از سطوح فهم وادراك را هدف گرفته باشديعني مساله و مشكل يا نيازي واقعي را مطرح كند و طالب علم را براي حل آن راهنمايينمايد. كتاب درسي، راهنماي تفكّر و خلاقيّت است نه حل المسائل و گنجينه پاسخ‌ها. به نظر شما كداميك از دو كتاب زير بايد كتاب درسي شوند؟ الف- كتابي كه مفاهيم آن شفاف و قابل درك است. ب- كتابي كه مفاهيم آن به راحتي قابل درك نيست. كتابي كه شفاف و قابل درك است در سطح فهم ماست و جز گسترش سطحي اطلاعات ثمر ديگري ندارد اما كتابي كه به راحتي قابل درك نيست از سطح فهم ما بالاتر است و اگر براي فهم آن تلاش كنيم، قدرت ادراكي خود رابيشتر كرده ايم و ثمره آن گسترش عمقي اطلاعات است. سروكار داشتن با كتاب هاي ساده وروان، طالب علم را به جايي نمي‌رساند. رعايت تدريج و حركت از ساده به مشكل، قاعده آموزش است اما اين مطلب با ساده و روان خواني تفاوت اساسي دارد، اين قاعده بايد در زمينه تحليل و خلاقيّت اعمال شود. به نظر شما كتاب هايي كه به اصطلاح طلبگي داراي “ان قلتَ، قلتُ” است براي يادگيري مناسب تر است ياكتاب هايي كه مطالب را دسته بندي شده و بدون توضيح اضافي ارائه كرده اند؟ ادامه🔻 @dastyaar