ای برای سوره یس امروز میخوام راجع به یکی از دوستانم باهاتون حرف بزنم، آخ ببخشید خودم را معرفی نکردم، من یک حبه هستم، یک حبه در دل خاک، خیلی تنها و دلسرد و ناامید بودم تا اینکه یک روز در همسایگیمون یک حبه دیگری آمد، البته ما حبه ها خیلی به این مسئله اهمیت نمیدهیم ولی او فرق میکرد جوریکه توجه من را به خودش جلب کرد میدونید آخه او یک جور بخصوصی میدرخشید، وجودش سرشار از شور ونشاط بود، از وقتی آمده بود به همه ما امید میداد میگفت مطمئن باشید که یک روزرحمت بر ما نازل میشود وما از ظلمت خاک بیرون میایم و به سوی نور قد میکشیم ،راستش من وچند تای دیگر اورا مسخره میکردیم، ولی او براش مهم نبود، آخه او فرق داشت به همه کمک میکرد، به همه امید میداد، میخواست دست همه را بگیرد و همه باهم از خاک بیرون برویم ولی دل ما با اونبود، تا اینکه یک روز رحمت الهی نازل شد او درخشان شده بود فریاد میکشید، این وعده حق خداوند است بیاید برویم بیرون ولی ما با خاک گره خورده بودیم و تمام وجودمون به سنگ تبدیل شده بود بله او با اندکی رحمت چنان به سمت نور رفت که انگار فدایی نور شده بود.... بله اگر میخواهیم یار امام زمان عج الله باشیم باید یک حبه ای باشیم که همه بگویند اوفرق میکند، او با همه وجودش میخواهد به دیگران کمک کند، او میخواهد به همه امید بدهد اومیخواهد دست همه را بگیرد، این را سوره یس به ما یاد می دهد آنجا که رجل یسعی قومش را نصیحت میکند پس او به فکر همه بود میخواست دستشان را بگیرد واز این آیات معلوم میشودکه او قبل از بارش رحمت رسول نیز اینگونه بود حتی وقتی شهید میشود باز افسوس میخورد که ای کاش قوم اماممان حرکتی نداشته باشیم در اغلال خودمان گیر میکنیم و حتی آمدن ایشان نیز ما رانجات نمیدهد، بله درست است که همه جلوه های وجودیمان تا آمدن اماممان، کامل، تجلی نمیکندولی باید ازقبل هر آنچه داریم در طبق اخلاص بگذاریم وتقدیم کنیم و آنوقت لایق این بشویم که ما را شهید بنامند. 🖊 خانم بزرگزاده 🌸 منتظر ارسال دستنوشته های شما برای سوره یس هستیم. @davat_namaz