🔻سفرنامه گلستان (قسمت دوم)
✍ مهدی زاهدیان
گمیشان، شهری در همسایگی آق قلا و بندر ترکمن مقصد دوم ما بود.
همراه با جمعی ۲۵ نفره از طلبه های جهادگر گروه های تبلیغی عازم این شهر شدیم.
اینطور شنیده بودیم که برای تخلیه آب از شهر و هدایت آن به دریا جاده را تخریب کرده اند.
شنیده ها درست بود؛ در چند کیلومتری ورودی شهر در منطقه ای به نام خواجه نفس از ماشین پیاده شده و سوار قایق ها شدیم.
در میانه ی راه حضور پررنگ نیروهای سپاه و ارتش دیده می شد که مهندسی منطقه را به دست گرفته بودند و برای خارج شدن آب از شهر تلاش می کردند.
با قایق بخشی از راه را در آب حرکت کردیم و ادامه ی مسیر را با ماشین هایی که در آن طرف جاده بودند طی کردیم.
مدرسه علمیه اهل سنت اعظمیه گمیشان محل استراحت و اقامه ی نماز ظهرمان شد، مهمان نوازی طلبه های اهل سنت و مدیر مدرسه یا همان آخوند حمید واقعا ستودنی بود.
بعد از نماز آماده کمک رسانی شدیم؛ در قسمتی از شهر مردم برای جلوگیری از ورود آب به منطقه مشغول ساخت سدهای کیسه ای بودند، جهادگران گروه های تبلیغی هم به آن ها پیوستند و پابه پای مردم بیل می زدند و گونی ها را پر می کردند تا روند ساخت سد زودتر انجام شود و آب بیشتر از این به شهر نفوذ نکند درحالیکه نیمی از شهر گمیشان مملو از آب بود.
طلبه های اهل سنت و شیعه با همان تنوع پوشش همراه با مردم و دست در دست هم فقط به خدمت رسانی می اندیشیدند تا کمکی برای رهایی از این مشکل بزرگ باشند.
همه ی این صحنه ها برایم تداعی کننده ی خاطراتی بود که از جنگ تحمیلی نقل می شد، همان شور، همان شوقِ خدمت و همان حس وطن دوستی در میان طلبه ها موج می زد.
گویا آنجا میدان رزم بود و آن ها مشغول مبارزه با دشمن.
۹ فروردین ۱۳۹۸ - گرگان
@daawat