پیام یکی از مادران راجبم فکر بد نکنید😔نتیجه اش مهم زمان جنگ سوریه من بچه اولم رو باردار بودم.شوهرم اصرارداشت بره سوریه.اون موقع هنوز پاسدار نبود و فقط یه بسیجی بود منم تازه عروس و شکم پر توان دوری همسرمو نداشتم. شوهرم میرفت زرد کاستان دروه رزمایش میدید و من بستری شدم تو بیمارستان😭 خیلی گریه میکردم و زجه و زاری که چرا وقتی هنوز این همه آدمجلو تر از تو هستن چرا توبری اونا بچه هاشون بزرگه و سنشون بالاست و بعضی ها مجردن و خلاصه هزار بهانه که نره.اما وقتی شوهرم اسم حضرت زینب (س)رو می آورد تنم میلرزید..چند روز قبل اعزامش منو مقابل حضرت قرار داد که اگ نذاری برم قیامت خودت باید جواب بدی. خلاصه من تا دلم راضی شد چندروز قبل اعزام خبر دادن.سوریه پاکسازی شد و دوره اعزام تموم شده. خیلی جای حضرت زینب (س)خجالت کشیدم خیلی .آب شدم .تو سرم زدم که آمنه خاک بر سرت چرا از اولش دلنو راضی نکردی و تسلیم نشدی.فقط تو بچه داشتی بقیه آدم نبودن؟سوریه ای ها مسلمان نبودن؟؟؟ فقط خودم رو اینطور دلداری میدادم که دقیقه ۹۰بازهم راضی شدم امافایده اش چی بود خلاصه بعد اون گفت خانم هرموقع جنگ شد اگ من دلم ب تو بچه هاهم لرزید تو منو هل بده برم. من بااین که اون دفعه هم راضی شدم همسرم بره و خداروشکر جنگ تموم شد ولی خیلی شرمنده شدم.خواستم بگم هیچ وقت این شرمندگی منو مبادا تجربه کنید اگر اقایونتون خواستند برن شما زودتر برید لباساشونو آماده و پوتین هاشونو جفت کنید که برن. واسه همین دیگه بارو بندیلش رو بسته با وصیت کامل آماده است که بره😭 مطمئنم ماهم درثواب جهاد آقایون شریک شریکیم. فقط قبل رفتن همسراتون حتما بخواهید شفاعتتون کنن و ثواب جهادشون نصف نصف باشه🙊بدآموزی داشت ولی بدون شرط هم نذارید برن اخروی ازشون بخواهید دستتون رو بگیرن... من یکبار بد شرمنده شدم خدا هیشکیو شرمنده نکنه. ثوابش بره محضره آقامون امام زمان عج .نذر ظهورت حضرت