دیدنت در همه ی راه معما شده است  تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است؟  دیدنت سخت ولی سخت تر از آن این است  باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است  باورم نیست که بالای سرم میخندی  دل من سوخته تر از دل لیلا شده است  ساربانی که نگین پدرت را دارد  چند روزیست در این قافله پیدا شده است  حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد  باورم نیست که در حنجره ات جا شده است  کاش آرام رود قافله تا راه روی  بعد من نوبت لالایی زهرا شده است  کاش آرام رود تا که نیفتی از نی  ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است  نیزه داری که تو را میبرد این را می گفت  باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است  : 💔 رحمت واسعه‌ت کیسه ی  مارا پر کرد این چه لطفی ست به هر بی سروپایی داری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام