نگاهم کن، دلم یک خلوتِ جانانه می خواهد
کـبوتر وار آمـد روی گنبد، دانه می خواهد
عطش دارم، تو در جریانی و دیریست میدانی
دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می خواهد
ضمـانت کردی و از دستـهـای مهـربان تـو
برای بستنِ پیمـان، دلـم پیمانه می خواهد
فـدای آن گـلایلـهـایِ بالایِ ضـریحت که-
ملائک پرور است و دورِ خود پروانه می خواهد
گـدا آدابِ درباری نمیـدانـد فقط از تـو
سلامی مهربان و کاملا شاهانه می خواهد
سر از دیوارِ گـوهـرشاد عمـری برنمی دارم
که غمهایِ وسیع و بیشمارم شانه می خواهد
به گـنـبد عـادتم دادی کنار صحـنِ آزادی
کبوتر بچه ات را رد نکن که لانه می خواهد
به دعوتنامه محتاجم نگاهم خیره مانده ست و
براتِ کـربلا از دستِ صاحب خانه می خواهد
نوكر نوشت:
امـام رضـا جـان
روزی بـه جـرم عشـق شما متهـم شدم
روز دگـر بـه احترام غمت محتـرم شدم
دیگر بس است بـه دلم رحـم ڪن رضا
دیـوانـه ی بـی سـر و پای حــرم شدم
صلي الله عليک يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist